دلم میخواهد خودم را محکم بغل کنم و گریه کنم . چقدر سخت است باور این که در این دنیا تنهایی!
تا به حال خودم را در کفن تصور نکرده بودم . تا به حال تصور نکرده بودم ممکن است به غیر از این دنیا واقعا هیچ دنیای دیگری نباشد و من تنها در این دوره از زمان زندگی میکنم در همین دوران که درمان سرطان هنوز کشف نشده . در این دوران که هنوز مردم هنوز به زبان های مختلفی حرف می زنند . در این زمان که هنوز از تهران تا نیوزلند 24 ساعت راه است . و من دیگر قرار نیست سرعت بی انتها را ببینم . و هیچ کدام از هم نسلانم قرار نیست ببیند و این موضوع دل گرمم نمیکند . چون تنها به دنیا آمده ام و تنها می میرم!!
درباره این سایت